ونیز هفتادونهم درحالی نهمین روز خود را آغاز میکند که ۲ فیلم «نهنگ» و «ارواح اینیشرین»، بیشترین میزان اقبال را در میان منتقدان داشتهاند.
به گزارش خبرنگار اعزامی ایران اکونومیست به ونیز، اولین فیلم بخش مسابقه روز هشتم ونیز، سنت اومر هست. آلیس دیوپ، مستندساز شناختهشده سینمای جهان، حالا در اولین تجربه سینمایی خود، قصه یک رمان نویس را به فیلم تبدیل کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فیلم دوم این روز، درام پسر هست که فلوریان زلر، آن رو کارگردانی کرده. زلر پیش از این فیلم، پدر را ساخته بود که اتفاقهای خوبی را برای این کارگردان، در فصل جوایز رقم زده بود.
جنگ جهانی سوم و بی رویا، دو فیلم ایرانی هستند که در این روز نمایش داده میشوند. ۲ فیلمی که در بخش افق ها حضور دارند.
ونیز هر چه به روزهای پایانی نزدیک میشود، جذابیت بیشتری برای سینمادوستان ایرانی پیدا میکند. البته که تقریبا تمامی فیلم های مهم این دوره نمایش داده شده و حالا باید دید فیلم های ایرانی بخش مسابقه، چه رقابتی با این فیلم های مهم دارند.
تا امروز، هنوز هیچ فیلمی نظرات کاملا موافق رو نگرفته اما نقدهای مثبت و ارزشگذاری منتقدان در مورد ۲ فیلم نهنگ و ارواح اینیشرین، به طرز برابری، این ۲ تا فیلم را در صدر جدول قرار داده است.
ونیز هفتادونهم تا روز ۱۹ شهریور ادامه دارد.
منبع: خبرگزاری ایرنا برچسب ها: سینما
منبع: ایران اکونومیست
کلیدواژه: سینما
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کردهاست، لذا
منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۹۵۷۴۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نجات «سحر» در جدال با سیلاب
سلیم گهرامزهی، دهیار جوان ۳۳ساله
روستای مزن زمین است که به دل خطر زد تاجان دختربچه را ازمرگ نجات دهد.روز حادثه سحر درخانه بود که کف پایش دراثر برخورد با خردهشیشههای شکسته لیوان برید و خونریزیکرد. او مبتلا به بیماری تالاسمی بود وباوجود اینکه اهل خانه سعیکردند بااستفاده ازپارچه خونریزی رامتوقف کننداماخون بند نیامد. آنطور که گهرامزهی به جامجم توضیح میدهد، روستای آنها خانه بهداشت و درمانگاه ندارد و با بند نیامدن خونریزی پای دختربچه، یکی از اقوام او که در درمانگاه و به صورت تجربی بخیه زدن را از پزشکان یاد گرفته بود به سلیمگفت به اورژانس روستای علیآباد برود و باند استریل، سرم شستوشو و بیحسکننده بیاورد تا پای دختربچه را بخیه بزند.به گفته او، اگر خونریزی ادامه پیدا میکرد، ممکن بود دختربچه جان خود را از دست بدهد.گهرامزهی همراه یکی از داییهای سحر به روستای علیآباد رفتند و از اورژانس این روستا اقلام
پزشکی را گرفتند. زمان بازگشت به روستا اما شرایط بحرانی بود.
رودخانه سرباز بهشدت طغیانکرده و سیلابی شده بود: «موقع برگشت و به خاطر پیادهروی چندساعته حسابی خسته بودیم.ساعت ۵ بعدازظهر بود و برگشتمان چند ساعت زمان میبرد. نباید زمان را از دست میدادیم و جان دختربچه در خطر بود. درحالیکه بسته لوازم پزشکی دستم بود با دو نفر از اقوام تصمیم گرفتیم دست همدیگر را بگیریم و از رودخانه رد شویم. کمی جلوتر رفتیم اما آن دو نفر ترسیدند. آن لحظه به تنها چیزی که فکر میکردم، نجات جان سحر بود. چون خودم هم یک دختربچه حدودا دوساله دارم. رودخانه بیش از۷-۶ هفت متر عمق داشت و خطرناک بود. به همراهانم گفتم من میروم، هرچه باداباد. بسته لوازم پزشکی را بالای سرم گرفتم و وارد آب شدم. امواج رودخانه قوی بود. سعیکردم تعادلم را در آب حفظ کنم اما جریان سیلاب اجازه نمیداد. هرچه تلاش میکردم پایم را به کف رودخانه برسانم، نمیشد و اصلا انگار کفی وجود نداشت. آب بهشدت عمیق بود.۱۰دقیقه وحدود۳۰۰ متر در رودخانه با امواج آب درگیر بودم تا جاییکه ۳-۲ سه بار به طور کامل زیر آب رفتم و چیزی به غرقشدنم نمانده بود. لوازم پزشکی خیس شده بود اما باید همان را به روستا میرساندم. بعد از مدتی خودم را به قسمت کمعمق رودخانه رساندم تا کمی استراحت کنم. بهشدت خسته بودم و به تجدید قوا نیازداشتم.چند دقیقه داخل آب استراحت کردم ووقتی خستگیام کمی رفع شد،دوباره شنا کردم ومسیر بیخطر برای خروج از رودخانه را پیدا کردم.» بعد از بازگشت به روستا، گهرامزهی وسایل پزشکی را برای بخیه زدن به دست فامیلش رساند:«باند و گاز استریل خیس شده و قابل استفاده نبود وبرای همین از مدرسه ونانوایی باند تمیز پیداکردیم.چون الکل نداشتیم،بعد از شستوشوی ابزار پزشکی با سرم شستوشو با کمک هم ۱۳بخیه به پای سحرزدیم. بعدازسه روز اورا به بیمارستان ایرانشهر بردیم و در بیمارستان گفتند بخیهها خوب زده شده است اما چون خطر عفونت وجودداشت، پزشک بخیههایی که زده بودیم را بازکرد و پس از ضدعفونی کردن، محل زخم را دوباره بخیه زد. با اینکه کارم خطرناک بود اما پشیمان نیستم و خوشحالمکه آن دو نفر وارد رودخانه نشدند، چون ممکن بود جانشان به خطر بیفتدوسیلاب آنها را ببرد.» گهرامزهی از نبود امکانات درمانی در روستایشان گلهمند است و میگوید چون درمانگاه وحتی خانه بهداشت هم نداریم، اگرکسی بیمارشود یا مادر باردارداشته باشیم، همه امیدمان به خداست و چیزی نداریم که دلمان به آن خوش باشد